تنها ی بی صدا

برای دل خودم وقتی که تنهام

 

پشت تنهایی من که رسیدی ،

گوشهایت را بگیر !

اینجا سکوت ،

گوش تو را کر میکند

اما !

چشمهایت را باز کن

تا بتوانی لحظه لحظه ی اعدام ثانیه ها را نظاره کنی

هجوم سایه های خیال،

سرابهای بی وقفه ی عشق،

تک بوسه های سرد

و فریادهای عقیم جوانی

منظره ای به تو میدهد

که میتوانی تنهایی مرابه خوبی ترسیم کنی ...!

+ تاریخ سه شنبه 9 تير 1394 ساعت 3:14 نویسنده sana پردیس |

تنهایی را دوست دارم زیرا بی وفا نیست ...
 
 
تنهایی را دوست دارم زیرا عشق دروغی در آن نیست...
 
 
تنهایی را دوست دارم زیرا تجربه کردم ...
 
 
تنهایی را دوست دارم زیرا خداوند هم تنهاست ...
 
 
تنهایی را دوست دارم ...
 
 
زیرا در کلبه تنهایی هایم در انتظار خواهم گریست و انتظار کشیدنم را پنهان خواهم
 
 
 کرد ...
 
 
شاید در سکوتی یا شاید در شبی سرد و بارانی .
 
 
بگذار کسی نداند که هنوز دوستش دارم ...
 
 
 
+ تاریخ سه شنبه 9 تير 1394 ساعت 3:13 نویسنده sana پردیس |

خدا را دارم

" من خدا را دارم ،

 

کوله بارم بردوش ،

 

سفری میباید ،

 

سفری بی همراه ،

 

 گم شدن تا ته تنهایی محض ،

 

سازکم با من گفت : هرکجا لرزیدی ،

 

ازسفرترسیدی ،

 

تو بگو از ته دل ،

 

من خدارادارم ،

 

من و سازم چندیست که فقط با اوییم .... "

 

+ تاریخ سه شنبه 9 تير 1394 ساعت 3:10 نویسنده sana پردیس |

تنهایی را از باران اموخته ام

می گرید و باز هم می گرید

و هیچ کس هم دلیلش را نمی داند

از این به بعد باید در اتاقم

گریه کنم تا هیچ کس نداند گریه ام از سر تنهایی است

گریه که می کنم سبک تر می شوم

گریه تنها میراثی است

که از این دنیای به این بزرگی

نسیب دل تنای من شده

فریاد دل گریان من سکوت است

 

+ تاریخ دو شنبه 8 تير 1394 ساعت 15:33 نویسنده sana پردیس |

            سکوتم نشانه ی رضایت نیست

سکوتم نشانه ی حقارت نیست

                             سکوتم نشانه ی لجاجت نیست

سکوتم نشانه ی سماجت نیست

سکوتم نشا نه ی تنهاییست

مشکلی هم نیست تحملم زیاد شده

دیگر به بودن ها و نبودن ها

به دوست داشتن ها و نداشتن ها

به  خیال ها و بی خیالی عادت کرده ام

عادت کرده ام که بیخیال باشم

بی تفاوت شده ام

بی تفاوت به دنیا

به زندگی به همه کس و همه چیز

دیگر نه حرف می زنم

ونه گوش می دهم و حتی گریه هم نمی کنم

فقط ارام می نشینم در اتاقم

به گوشه ای نگاه می کنم

و به دیوار های پر از دلتنگی های اتاقم

تکیه می دهم

و مدت ها بدون هیچ حرفی در سکوته خودم غرق می شوم

 

+ تاریخ دو شنبه 8 تير 1394 ساعت 15:28 نویسنده sana پردیس |

دلم بد جور تنگ نگاهیست که می گرید بار ها در این چند روز دوری از تو خود را در ایینه نگریسته ام و هر بار که این کار را

می کنم احساس تنهایی بیشتری در صورتم می بینم از تو جز یک نگاه چیزی نمی خواهم فقط بنشین روبه رویم هیچ چیز نگو من

کمی می خواهم برایت بگویم می خواهم از دلتگی هایم برایت بگویم از تنهایی هایم و از گریستن هایم جان من گوش کن حتی به

خاطر من هم که شده گوش کن می دانم اگر همه اش را بگویم سردرد می گیری پس بگذار دلتنگی هایم را گلچین کنم و برایت

بگویم سخت است هر روز که چشم باز می کنی به انتظار کسی باشی که می دانی خیلی وقت است فراموشت کرده است

 سخت است هر بار که چشم می بندی به امید دیدار کسی در رویاهایت باشی که می دانی خیلی وقت است تو را فراموش کرده

سخت است هر بار که به جایی می روی برایش سوغاتی بخری و بعد از این که خریدی تازه یادت بیوفتد که او خیلی وقت است

 که دیگر نیست دلم گریه می خواهد گریه ام را دیگر نمی توانم پنهان کنم اصلا بگذار همه بدانند دارم گریه می کنم بگذار دلیلش

را هم بدانند مردم بدانید تنهایم بدانید گریه هایم از سر دلتنگیست ________________  امروز حالم اصلا خوب نبودببخشید

حال شما را هم بد کردم حداقل دلم به این خوش است که این وبلاگ را برای روز هایی که تنهایم دارم

+ تاریخ یک شنبه 7 تير 1394 ساعت 21:10 نویسنده sana پردیس |

موهایش سفید شد

کودکی که

یواشکی

دفتر خاطرات مرا خواند.....

+ تاریخ شنبه 6 تير 1394 ساعت 20:32 نویسنده sana پردیس |

 

 

دست بر دلم نگذار

 

میسوزی...

 

داغ خیلی چیزها

 

بر دلم مانده...

+ تاریخ شنبه 6 تير 1394 ساعت 20:28 نویسنده sana پردیس |

تــنــهــایــی ایــن نــیــســت کــه هــیــچـکس اطـرافـت نـباشه

!
ایـن نـیست کـه با کسی دوســت نـباشی!


این نــیست که آدمی گـوشــه گـیـر باشی!


ایـن نیست که کسی باهـات حـرف نـزنـه!


ایـن نـیـست کـه هیچوقت نـتـونی خوشـحـال باشی!


این نـیسـت که کـسـی دوسـتـت نداشته باشه!

 

تـنـهـایی ، یـه حـس درونیه!


تنهایی یـعـنـی " هیچکس نمیفهمه حالت بده "

 

+ تاریخ شنبه 6 تير 1394 ساعت 20:26 نویسنده sana پردیس |

 

 

 

 

 

  یادمــان بـاشــد :

وقتـــی کـسـی را بـه خـودمـان وابـســتـه کــردیـمــــــ ،

در بـرابـرش مســئولیــــمــــــ ...

در بـرابـر اشـکــــــ هایــش ،

شـکـســتن غــرورش ،

لحـظه های شکسـتنـش در تنـهایی

و لـحظه های بی قراریـش،

و اگـریـادمــان بــرود ،

در جـایـی دیـــگر ســرنوشــت یـادمـان خــواهـد آورد ،

و ایـن بـار مــا خـود فــــرامـــــــــــوش خـواهیــمــــــ شــد!

+ تاریخ شنبه 6 تير 1394 ساعت 20:18 نویسنده sana پردیس |

این روزهــــایم به تظاهر می گذرد...

 

 

تظاهر به بی تفاوتی،

 

 

تظاهر به بی خیـــــالی،

 

 

به شادی،

 

 

به اینکه دیگــــر هیچ چیز مهم نیست...

 

اما . . .

 

چه سخت می کاهد از جانم این "نمایش تکراری"

+ تاریخ شنبه 6 تير 1394 ساعت 20:17 نویسنده sana پردیس |

 

 

 

 

....خدایا....

 

خیلی ها دلمو شکستن ، دیگه تحمل ندارم!

 

 

شب بیا با هم بریم سراغشون...

 

 

من نشونت میدم،

 

 

تو ببخششون...!!!

+ تاریخ شنبه 6 تير 1394 ساعت 20:17 نویسنده sana پردیس |

 

دلم خوش است که مینویسیم ...

و دیگــران می خـواننــد ...

و عــده ای می گـوینــد ؛

 چـه زیبــا و بعضــی اشـک می ریــزند ...

و بعضــی مـی خنــدنـد ...

دلمــ خـوش اســت ... !

به لــذت هــای کــوتـاه ...

به دروغ هــایی که از راســت ...

بـودن قشنــگ تـرند ...

به اینکــه کســی برایمــ دل بســوزاند ...

دلمــ خـوش می شــود ...

به بـرآوردن خـواهشــی و چشــیدن لـذتـی ...

و لی چــه ســــاده می شـکــنیم ...

همــــه چیـــز را ...

+ تاریخ شنبه 6 تير 1394 ساعت 20:11 نویسنده sana پردیس |

دارم می رم

می رمو برنگردم

دیدار اخر باز من از تو

توبه کردم

دارم می رم

می رم ولی با یک تفاوت

وقتی امدم کنارت

دلم پاک و بی ریا بود

اما حالا باقلبی شکسته با تو وداع می کنم

گله هم از تو ندارم حلالت کردم

فقط جان هر کی را دوست داری

با دل کسی بازی نکن

دل یک دختر

بازیچه نیست وقتی ترک بردارد

دیگر خوب نمی شود

این را هم بدانی بد نیست

 خوب بودن سخت نبود می توانستی خوب باشی

 

 

+ تاریخ شنبه 6 تير 1394 ساعت 1:25 نویسنده sana پردیس |

ببخش...............................................................................

+ تاریخ شنبه 6 تير 1394 ساعت 1:24 نویسنده sana پردیس |

خوش بہ حال آسموטּ ڪہ هر وقت دلش بگيره بے بہونہ مے باره ...


بہ ڪسے توجہ نمے ڪنہ ...


از ڪسے خجالت نمے ڪشہ...


مے باره و مے باره و...


اينقدر مے باره تا آبے شہ ...


آفتابے شہ ...!!!


ڪاش...


ڪاش مے شد مثل آسموטּ بود...


ڪاش مے شد وقتے دلت گرفت اونقدر ببارے تا بالاخره آفتابے شے...


بعدش هم انگار نہ انگار ڪہ بارشے بوده !



کاش . . .

+ تاریخ شنبه 6 تير 1394 ساعت 1:16 نویسنده sana پردیس |

 

 

آب نریختـــــم که برگردی

آب ریختـــــم تـــا پاک شود

هر چه رد پای توستاز زنـــدگی ام…!

+ تاریخ پنج شنبه 4 تير 1394 ساعت 22:54 نویسنده sana پردیس |

دﺧﺘﺮ ﺑﻮﺩﻥ ﯾﻌﻨﯽ شا لت ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻮﺩﻥ ﯾﻌﻨﯽ ﺳﻮﺍﻝ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﻣﻦ ﻭﮐﯿﻠﻢ؟ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻮﺩﻥ ﯾﻌﻨﯽ ﻋﮑﺲ ﮐﯿﻪ ﺗﻮ ﮔﻮﺷﯿﺖ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻮﺩﻥ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﯾﻦ ﭼﯽ ﭘﻮﺷﯿﺪﯼ ﮔﻤﺸﻮ ﻋﻮﺽ ﮐﻦ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻮﺩﻥ ﯾﻌﻨﯽ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺳﻔﺮ ﻣﺠﺮﺩﯼ ﺭﻭ ﺑﻪ ﮔﻮﺭ ﺑﺮﺩﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻮﺩﻥ ﯾﻌﻨﯽ ﺧﻮﺷﮕﻠﻪ ﻣﯿﺸﻪ ﺑﺮﺳﻮﻧﻤﺖ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻮﺩﻥ ﯾﻌﻨﯽ ﻫﻤﻮﻥ ﮐﻪ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﻣﯿﺮﻩ ﮔﻞ ﺑﭽﯿﻨﻪ ,ﻣﯿﺮﻩ ﮔﻼﺏ ﺑﯿﺎﺭﻩ ﺗﺎ ﺑﺪﻥ ﺑﺎ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﺍ ... ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻮﺩﻥ ﻳﻌﻨﻲ ﻫﻤﻮﻧﻲ ﺑﺎﺷﻲ ﻛﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﻭ ﺧﺎﻟﻪ ﻭﻋﻤﻪ ﺕ ﻫﺴﺘﻦ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻮﺩﻥ ﯾﻌﻨﯽ 100 ﺗﺎ ﺳﮑﻪ ﮐﻤﻪ , ﻣﻦ ﺩﺧﺘﺮﻡ ﺭﻭ ﺯﯾﺮ 150 ﺗﺎ ﻧﻤﯿﺪﻡ ﺩﺧﺘﺮﺑﻮﺩﻥ ﻳﻌﻨﻲ " ﺑﺮﻭ ﺗﻮ ، ﺩﻡ ﺩﺭ ﻭﺍﻱ ﻧﺴﺘﺎ" ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻮﺩﻥ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﻭﻝ ﻧﺎﻣﻮﺱ ﭘﺪﺭ ﻭ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺑﻌﺪ ﻫﻢ ﻧﺎﻣﻮﺱ ﺷﻮﻫﺮ ! ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻮﺩﻥ ﻳﻌﻨﻲ " ﺧﻮﺏ ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﻲ ﻟﻴﺴﺎﻧﺲ ﻫﻢ ﻛﻪ ﮔﺮﻓﺘﻲ ﺩﻳﮕﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺷﻮﻫﺮﺕ ﺑﺪﻳﻢ" ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻮﺩﻥ ﯾﻌﻨﯽ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﮐﺸﯿﺪﻥ = ﻓﺎﺣﺸﻪ ﺑﻮﺩﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻮﺩﻥ ﯾﻌﻨﯽ ﺗﺎﺑﺴﺘﻮﻥ ﺑﺎ ﯾﻪ ﻟﺒﺎﺱ ﺗﺎ ﺧﺮﺧﺮﻩ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻮﺩﻥ ﻳﻌﻨﻲ ﻧﺨﻮﺍﺳﺘﻦ ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻮﺩﻥ ﯾﻌﻨﯽ ﭘﺴﺮ ﺣﺴﻦ ﺁﻗﺎ ﺭﯾﺲ ﯾﻪ ﮐﺎﺭﺧﻮﻧﻪ ﺷﺪﻩ ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ؟ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻮﺩﻥ ﻳﻌﻨﻲ "ﻛﺠﺎ ﺩﺍﺭﻱ ﻣﻴﺮﻱ؟" ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻮﺩﻥ ﯾﻌﻨﯽ ﺗﻮ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺎ ﻟﺒﺎﺱ ﺑﺮﯼ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻮﺩﻥ ﯾﻌﻨﯽ ﺫﻟﯿﻞ ﺑﺸﯽ ﺁﺑﺮﻭﻡ ﺭﻓﺖ ﺩﮔﻤﻪ ﻫﺎﺗﻮ ﺑﺒﻨﺪ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻮﺩﻥ ﯾﻌﻨﯽ ﭘﺴﺮ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ , ﭘﺴﺮ ﻓﺎﻣﯿﻞ , ﭘﺴﺮ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺩﺭ ﺑﻪ ﺩﺭ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻥ ﻓﯿﺴﺒﻮﮐﺖ ﺑﺎﺷﻦ ﺗﺎ ﯾﻪ ﮐﺮﻣﯽ ﺑﺮﯾﺰﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻮﺩﻥ ﻳﻌﻨﻲ " ﺗﻮ ﻧﻤﻴﺨﻮﺍﺩ ﺑﺮﻱ ﺍﻭﻧﺠﺎ ، ﻣﻦ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﻴﺮﻡ " ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻮﺩﻥ ﻳﻌﻨﻲ " ﻛﻲ ﺑﻮﺩ ﺑﻬﺖ ﺯﻧﮓ ﺯﺩ؟ ! ﺑﺎ ﻛﻲ ﺣﺮﻑ ﻣﻴﺰﺩﻱ؟" ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻮﺩﻥ ﯾﻌﻨﯽ " ﺍﺯ ﭘﺪﺭﺕ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﮔﺮﻓﺘﯽ؟" ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻮﺩﻥ ﯾﻌﻨﯽ ﺑﻬﺖ ﺑﮕﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺩﺳﺮ ﺷﺪﯾﺎ! ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻮﺩﻥ ﯾﻌﻨﯽ ﺗﺒﺎﻩ ﺷﺪﻥ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﻭﺍﺳﻪ " ﺣﺮﻑ ﻣﺮﺩﻡ" ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻮﺩﻥ ﯾﻌﻨﯽ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻥ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻮﺩﻥ ﯾﻌﻨﯽ ﺣﻖ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﺑﻪ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺧﻮﺩ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺑﮕﯿﺮﯼ .... ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻮﺩﻥ ﻳﻌﻨﻲ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻭﺍﺳﻪ ﻫﺮﭼﻲ ، ﺣﺘﻲﻧﻔﺲ ﻛﺸﻴﺪﻥ ... ﺍﯾﻦ ﻫﺎ ﯾﮑﺴﺮﯼ ﺟﻤﻠﻪ ﻫﺎ ﻭ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺷﺎﯾﺪ ﻭﺍﺳﻪ ﭘﺴﺮﻫﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭ ﺑﺎﺷﻪ ﻭﻟﯽ ﻭﺍﺳﻪ ﺩﺧﺘﺮﺍ ﺩﺭﺩﻩ ! بسلامتی   دختراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

+ تاریخ پنج شنبه 4 تير 1394 ساعت 22:0 نویسنده sana پردیس |

 

خدایا در این بی کسی تو دیگر تنها یم نگذاز

+ تاریخ چهار شنبه 3 تير 1394 ساعت 3:56 نویسنده sana پردیس |

+ تاریخ سه شنبه 2 تير 1394 ساعت 12:40 نویسنده sana پردیس |

بــــــه سلامتــی روزی کــه اسمم بیـاد رو لـب رفقــــام...
پوزخنـــدی بزنن و بـا پشت دست اشکــاشـونو پــاک کنن و بگن:
هـــــه... کــی فکـــرشـــو می کـرد...(タイトルなし) のデコメ絵文字
 
 
 
=?utf-8?B?44GE44KN44GE44KN?= のデコメ絵文字

+ تاریخ سه شنبه 2 تير 1394 ساعت 12:37 نویسنده sana پردیس |

از سکــــــــــــــــــــــوت موریــــــــــــــــــانه می تـــــــــــــــرســـــــــــــــــــــم ........

+ تاریخ سه شنبه 2 تير 1394 ساعت 12:31 نویسنده sana پردیس |

خواهرم سارا قدر تمومه زندگیم  دوستت دارم

+ تاریخ سه شنبه 2 تير 1394 ساعت 12:29 نویسنده sana پردیس |

 

نیازی نیست چیزی بگویم هر کس این عکس هارا ببیند خود می داند حالم چگونه است

+ تاریخ سه شنبه 2 تير 1394 ساعت 11:8 نویسنده sana پردیس |

آنگاه که بغضهای تنهایی روی ساحلهای دورمی کوبند.

تو مرا خواهی شنیدحتی اگر گوش دریا از گریه های من پر شود

+ تاریخ سه شنبه 2 تير 1394 ساعت 11:4 نویسنده sana پردیس |

برای یک دختر هر چیز کوچکی بهانه ای است برای لبخند  مثل من

+ تاریخ سه شنبه 2 تير 1394 ساعت 10:59 نویسنده sana پردیس |

دختر باید شیطون باشه

+ تاریخ سه شنبه 2 تير 1394 ساعت 1:12 نویسنده sana پردیس |

farvardinikebashiii

به سلامتی تمامی فروردینی ها و البته خودم

+ تاریخ دو شنبه 1 تير 1394 ساعت 23:14 نویسنده sana پردیس |

Visual sentences romantic and sad(www.shabhayetanhayi.ir (12)

Visual sentences romantic and sad(www.shabhayetanhayi.ir (16)

+ تاریخ جمعه 29 خرداد 1394 ساعت 1:26 نویسنده sana پردیس |

 

http://mj6.persianfun.info/img/92/6/Namayesh16/11.jpg

 

خدایا یه چیزی میگم ناراحت نشو ، دنیات ته نامردیه...

+ تاریخ پنج شنبه 28 خرداد 1394 ساعت 12:16 نویسنده sana پردیس |

صفحه قبل 1 ... 2 3 4 5 6 ... 9 صفحه بعد